تجربه ی من

زنده باد! از "شمس لنگرودی"

زنده باد بال خدا که فرو می افتد و درست روی شانۀ من می نشیند، زنده باد!   زنده باد آفتاب سحر که سرش را می چرخاند، پیدایت می کند و تلالو اولش را برای تو پست می کند، زنده باد!   زنده باد دفتر مشق من که بین این همه کاغذ فقط برای تو شعر جذب می کند، زنده باد!   زنده باد سنگ های خیابان که بین این همه کفش فقط از کفش تو عکس می گیرند و برای عارفان برهنه پای روز جزا می فرستند.   زنده باد عشق تو محبوبم زنده باد که خیالم را آن قدر دور می برد که برای حیات این مردم معنایی پیدا کند. ...
31 خرداد 1392

نشئه گی خودِ شعر است از "مهدیه لطیفی"

احساس را که نمی شود تقطیع کرد همینطور قطار می شود... سر می رود از دل... تا زبان... تا دست... تا مداد... تا کاغذی پشتِ در خانه ی شما!   شاعر شدن که کوه کندن نیست، لاهیجان که زیبا باشد، تو هم که زی... تو هم که چه می گویم من!؟ تو که همیشه زیبا بوده ای و الا که کتاب های تاریخ ادبیات وجود نداشتند!   خلاصه لاهیجان که... تو هم که... چه نشئه می کند این شب مرا و نشئه گی خودِ شعر است! "مهدیه لطیفی" ...
30 خرداد 1392

خارها خوار نیستند از "قیصر امین‌پور"

خارها          خوار نیستند شاخه‌های خشک           چوبه‌های دار نیستند میوه‌های کال کرم خورده نیز           روی دوش شاخه بار نیستند پیش از آنکه برگ‌های زرد را    زیر پای خویش، سرزنش کنی        خش‌خشی به گوش می‌رسد :                      برگ‌های بی‌گناه ،                                با زبان ساده اعتراف می‌کنند   خشکی درخت                       از کدام ریشه آب می‌خورد !        قیصر امین‌پور ...
28 خرداد 1392

جاودانگی در آغوش عشق از "نیکی‌ فیروزکوهی"

دست‌های تو             سبزینگیِ جنگل‌ شمال گیسوان من             سیاه گردبادی از جنوب                     در تمنایِ وزیدن و گریختن                                 در تمنایِ گریختن و وزیدن و آسمان           گواه ستارگان               دل‌ باختگانی بی‌ ریشه در خاک و آفتاب         گواهِ ما               که محال نیست                             جاودانگی در آغوش عشق..       نیکی‌ فیروزکوهی ...
27 خرداد 1392

" کسی آواز می خواند" از "لوئی آراگون"

به رغمِ ِخویش، مقصودِ من از خدا تویی در آغوش گرفتنِ تمام دوست داشتنی ها و باقی، تاسی است که می ریزند با دستانِ تو همراه می شوم، لبانت را می بوسم هر جا که باشی لمس ات می کنم و باقی، همه پنداری است من چلیپایِ توام، آنگاه که به خواب می روی جاده ای تهی که بر آسمان اش تمنا می بارد سایه ئ توام، سایه ای سنگسار شده سکوتِ توام من شبی فراموش شده در خاطرِ خویش و وعده ئ دیداری که هر بار تکرار می شود دریوزه گرِ درب خانه ات آنکه انتظار دیدارت، رنج اش می دهد آنکه جان می سپارد اگر انتظارش به دیرگاه برسد . " کسی آواز می خواند" / شعری از لوئی آراگون / برگردان : ماندانا حسنلو ...
26 خرداد 1392

روزنوشت‌های تهران/ سیدمحمد مرکبیان

دارم از تو رد می‌شوم. از چشمانت وقتی آنهارا بسته‌ای. از دستت هنگامی که بی هوا تکان‌اش می‌دهی.از نبضِ منظمِ شقیقه‌ات. ساعت؛ چند ساعت به رفتن. آسمان؛ تاریک، بارانی. دارم کنار شانه‌های کوچک ِ تو وُ روزهاییکه با تو گذشت قدم می‌زنم.   دارم بی بهانه از تو رد می‌شوم.دارم از تو رد می‌شوم تا باز دوستت داشته باشم. چقدر آرام خوابیده‌ای؛ انگار نه انگار کهدلتنگی! دستت بی‌رمق بر گودیِ دستم خوابیده است ومن فرصت دارم انتخاب کنم. انتخاب کنم دستت را بگیرم و یا آرام خودمرا بکشم کنار. ببین خواب چه خاصیتِ عجیبی دارد. فرصتِ آزادانهانتخاب کردن برای بیداری. فرصتی برای بیشتر نگاه کردن تا وقتِ بیداریبدانی با خودت چند چن...
25 خرداد 1392

پشیمانی از "گروس عبدالملکیان"

      و گاهی پشیمانی                                 تنها در آوردن سوزن است                                                            از سینه‌ی پروانه‌ای غبار گرفته    گروس عبدالملکیان ...
25 خرداد 1392

از "جانی دپ"

اگر دو نفر را همزمان دوست داشتید نفر دوم را انتخاب کنید چون اگر نفر اول را واقعا دوست داشتید هیچ وقت به نفر دومی فکر نمی کردید جانی دپ ...
25 خرداد 1392

از "شهاب مقربین"

  آنقدر خلافِ موج           شنا خواهم كرد   تا رودخانه              مسيرش را عوض كند،   يا غرق شوم              در خوابي                        كه براي تو ديده‌‌ام.         "شهابمقربین" ...
24 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد